این دنیا کثیفه...پارت: {۳}
صبح روز بعد {..~~..}
گوجو ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شد و روی تختش نشست و کش و قوسی به کمرش داد و با چهره ای خواب الود خودش رو تو آینه اتاق نگاه کرد و موهاش رو شونه زد ، تختش رو مرتب کرد و لباس خواب رو عوض کرد و لباس گرمی پوشید و از اتاق خارج شد ، و به سمت آشپزخونه رفت .
گوجو تابه رو برداشت و روی گاز گذاشت و زیر گاز رو ، روشن کرد و روی شعله کم گذاشت تا ماهیتابه داغ بشه .
از داخل یخچال وسایل پنکیک رو در اورد و همه رو داخل یک ظرف مخلوط کرد و دایره دایره داخل تابه ریخت .
بعد از آماده شدن پنکیک ها روشون کارامل ریخت و روی میز گذاشت.
رفت داخل اتاق سومیکی و عروسک کورومون رو جلوی صورت خودش گرفت و با صدایی ملایم گفت " کورومون؟ ... پنکیک درست کردم نمیخوای تست کنی ؟ "
سومیکی اروم چشم هاشو باز کرد و لبخندی دلنشین زد و روی بغل گوجو نشست و گفت
"کورومون خیلی خوابش میاد پرنسس گوجو"
گوجو لبخندی زد و یکم زیر گردن سومیکی رو
غلغلک داد و سومیکی هم خندید.
گوجو سومیکی رو بغل کرد و از اتاق خارج شدند و گذاشتش روی صندلی صبحانه و رفت داخل اتاق مگومی و در اتاق رو باز کرد و گفت
" آقای بد اخلاق نمیخوای بیدار شی ؟ دلقک گوجو ناراحت میشه ها .. "
مگومی روی تخت نشست و با اخم نازی گفت
" من بد اخلاق نیستم ! "
گوجو خندید و گفت " نه تو بد اخلاقی "
مگومی چشمش به کادو سبز رنگ افتاد و گفت " این چیه ؟ "
گوجو گفت " نمیدونم خودت بازش کن "
مگومی در جعبه رو باز کرد و داخلش دو تا کارت بود شهر حیوانات بود
مگومی خیلی خوشحال شد و گونه هاش قرمز شد و با خجالت گفت " خب..خیلی ممنون "
گوجو لبخندی اروم مثل همیشه زد و مگومی رو در آغوش گرفت و گفت" بریم صبحانه بخوریم "
{♡}
گوجو ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شد و روی تختش نشست و کش و قوسی به کمرش داد و با چهره ای خواب الود خودش رو تو آینه اتاق نگاه کرد و موهاش رو شونه زد ، تختش رو مرتب کرد و لباس خواب رو عوض کرد و لباس گرمی پوشید و از اتاق خارج شد ، و به سمت آشپزخونه رفت .
گوجو تابه رو برداشت و روی گاز گذاشت و زیر گاز رو ، روشن کرد و روی شعله کم گذاشت تا ماهیتابه داغ بشه .
از داخل یخچال وسایل پنکیک رو در اورد و همه رو داخل یک ظرف مخلوط کرد و دایره دایره داخل تابه ریخت .
بعد از آماده شدن پنکیک ها روشون کارامل ریخت و روی میز گذاشت.
رفت داخل اتاق سومیکی و عروسک کورومون رو جلوی صورت خودش گرفت و با صدایی ملایم گفت " کورومون؟ ... پنکیک درست کردم نمیخوای تست کنی ؟ "
سومیکی اروم چشم هاشو باز کرد و لبخندی دلنشین زد و روی بغل گوجو نشست و گفت
"کورومون خیلی خوابش میاد پرنسس گوجو"
گوجو لبخندی زد و یکم زیر گردن سومیکی رو
غلغلک داد و سومیکی هم خندید.
گوجو سومیکی رو بغل کرد و از اتاق خارج شدند و گذاشتش روی صندلی صبحانه و رفت داخل اتاق مگومی و در اتاق رو باز کرد و گفت
" آقای بد اخلاق نمیخوای بیدار شی ؟ دلقک گوجو ناراحت میشه ها .. "
مگومی روی تخت نشست و با اخم نازی گفت
" من بد اخلاق نیستم ! "
گوجو خندید و گفت " نه تو بد اخلاقی "
مگومی چشمش به کادو سبز رنگ افتاد و گفت " این چیه ؟ "
گوجو گفت " نمیدونم خودت بازش کن "
مگومی در جعبه رو باز کرد و داخلش دو تا کارت بود شهر حیوانات بود
مگومی خیلی خوشحال شد و گونه هاش قرمز شد و با خجالت گفت " خب..خیلی ممنون "
گوجو لبخندی اروم مثل همیشه زد و مگومی رو در آغوش گرفت و گفت" بریم صبحانه بخوریم "
{♡}
۶.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.